اهمیت ارتباط با کودک درون برای والدین نام این مقاله از وب سایت مدرسه دخترانه افرادخت می باشد. در این مقاله به نحوه ی ارتباط با کودک درون در بزرگسالان و والدین پرداخته شده است. ارتباط با کودک درون به شدت به انسان در زمینه ی روحیه و جلوگیری از افسردگی کمک می نماید.
اریک برن روانشناسی بود که برای اولین بار مفهوم کودک درون را مطرح کرد. او در طی جلسات مشاوره ای که با مراجعینش داشت متوجه شد درون همه افراد سه بخش کودک، والد و بالغ وجود دارد.
حتما برای همه شما پیش آمده در موقعیت های هیجانی زندگیتان رفتارهایی انجام دهید که در حالت نرمال آنها را بسیار کودکانه میدانید .
مثلا هنگام عصبانیت لجبازی کنید. به طور مثال من هروقت به سر ذوق می آیم دوست دارم با پاهای برهنه بر روی چمن های خیس راه بروم.
کودک درون، دقیقا آن بخش از وجود ماست که باعث میشود به شیوهای کودکانه یا کودکوار رفتار کنیم.
اما خب کودک درون متاسفانه بخشی از وجود ماست که زمانی که پا به سن میگذاریم و به اصطلاح بزرگ میشویم جامعه از ما میخواهد آن را پشت سر گذاشته و فراموش کنیم.
مثلا هیچکس از یه آدم بزرگ نمیپذیرد که در خیابان لی لی بازی کند یا بر روی جدول راه برود؛ اما نادیده گرفتن این بخش وجودی منجر به تجربه یک زندگی عاری از خلاقیت، شادی و آرامش میشود.
روانشناسان بالینی معتقدند افراد اگر موفق به آشتی با کودک درونشان شده و بتوانند با آن ارتباط بگیرند می توانند تواضن را میان بخش های مختلف زندگیشان برقرار کنند.
بیشتر اختلالات روانشناسی از جملا انواع طرحواره ها، اختلالات استرس و اضطرابی، انواع و اقسام افسردگی ها و … تماما به دلیل سرکوب این بخش شکل میگیرد.
این موضوع بیشتر از هر موقعیت دیگری در روابط عاشقانه خود را نشان میدهد. هروقت که میترسیم به ما خیانت شود، میترسیم ترکمان کنند و میترسیم قدر محبت های ما دانسته نشود، این در اصل کودک درون ماست که خود را نشان میدهد.
دعوا راه می اندازد، قهر میکند و گاهی هم روابطمان را خراب میکند. در اصل اگر رابطه ی شما بخاطر لجبازی های کودک درونتان تمام شده باشد به سادگی و با آشتی با کودک درون میتوان آن رابطه را ترمیم کنید.
این معیار یکی از بخشهای عمیق ناخودآگاه است از این رو میبایست برای ارتباط با کودک درون میبایست اقداماتی مهم برای دسترس به ضمیر ناخودآگاه ذهن را طی کنید؛ یکی از بهترین روشها برای تمرین ارتباط با کودک درون مدیتیشن و مراقبه میباشد.
برای استفاده و بهرهگیری از مدیتیشن و مراقبه برای ارتباط با کودک درون میبایست چند مرحله بسیار ساده را سپری کنید.
در ابتدا میبایست در مکانی قرار بگیرید که تمام اندام شما در راحتترین شکل ممکن خود قرار بیگرند و سپس شروع به انجام عملیات دم و باز دهم عمیق کنید.
باید بپذیرید که او نیز مانند تمام کودکان دیگر نمیتواند فرد کامل و همواره شادی باشد. گاهی عصبانی و گاهی غمگین است. گاهی بهانه میگیرد.
اگر میخواهید ارتباط سازنده ای با کودک درون خود داشته باشید، باید تمام جنبه های وجودی او را ببینید. البته اصلا منظورم این نیست که افسار زندگیتان را بدست او بدهید.
بلکه از شما میخواهم که خشم، ناراحتی، حسادت را به عنوان بخشی از وجود او ببینید و انکار نکنید. فراموش نکنید که خشم واکنشی طبیعی در برابر رفتاری است که آن را نادرست تلقی میکنیم.
وقتی کودکی مورد بدرفتاری، انتقاد و تنبیه قرار گرفته یا دچار احساس شرم و گناه شود؛ کاملا طبیعی است که احساس خشم کند. اگر این احساس را سرکوب کرده و ممنوع تلقی اش کنید، خود به خود خشم بیشتری تولید شده و زندگیتان را تحت کنترل میگیرد.
در این بخش به انواع کودک درون طبق بخش بندی های کودک، والد، بالغ اریک برن می پردازیم.
کودک درون ۳ نوع دارد که عبارتند از:
که در ادامه به شرح و تفسیر هریک خواهیم پرداخت.
کودک طبیعی نرمال ترین نوع کودک است. او در کودکی ناکامی داشته اما این ناکامی ها آنقدر سخت و غیر قابل جبران نبوده اند.
در دوسال اول زندگی والدینش در دسترس او بودند به نیازهای او پاسخ داده و فرزندشان را ترد نکرده اند. طبیعی شاد، سرحال و بشاش است و هیجانات منفی خود را به شکل سالم بروز میدهد.
کودک سازگار کودکی است که کاملا تحت تاثیر والد است؛ یعنی متاسفانه این کودک همیشه مشروط دوست داشته شده است.
یعنی تنها در شرایطی والدین کودکشان را دوست داشتند که او کاملا مطابق با ارزش ها و قوانین آنها زندگی کند.
متاسفانه بعضی از خانواده ها از سر ناآگاهی از اهرم محبت برای تربیت فرزندانشان استفاده میکنند و این به این معناست که اگر آنطور که من درست میدانم رفتار نکنی، دیگر تورا دوست ندارم.
کودک سازگار از نگاه عموم جامعه فرد ایده آلیست چون مدام آنطوری زندگی میکند که والدینش و جانشینان والدین در اجتماع (از معلم گرفته تا همسر) به او دیکته کرده اند.
تنها هدف کودک سازگار کسب رضایت و تائید دیگران است. از این رو در بزرگسالی به مشکلات زیادی از قبیل اختلال شخصیت نمایشی، طرحواره جلب توجه، طرحواره ایثار، افسردگی و سرخوردگی ناشی از فروخوردن خشم و… گرفتار میشوند.
این افراد عموما احساساتشون رو بروز نمیدند یا به صورت برعکس نشان میدهند تا سازگاری با جمع را تجربه کنند که این عمل نتیجه ای جز ناسازگاری با خودشان را در پیش ندارد.
کودک پرخاشگر با نشان دادن خشم و عصبانیت خود در موقعیت هایی نظیر مهمانی مدرسه و… علیه قوانینی که آنها را ناعادلانه میداند عصبانیت خود را تخلیه میکند.
کودک پرخاشگر و کودک سازگار یک نوع والدین را تجربه میکنند اما کودک پرخاشگر بر عکس کودک سازگار به خاطر فشار والدین سعی میکند دقیقا کاری را انجام دهد که به آن گفتند انجام ندهد.
کودکان پرخاشگر در روابط بزرگسالانه خود زمانی که طرف مقابل با منطق حرف میزند و قصد اخذ تصمیمات منطقی دارد شروع میکنند به گریه کردن، سواستفاده از احساسات طرف مقابل، لوس کردن خود و… تا نتیجه را به نفع خود تغییر دهند و زمانی که جواب نمیگیرد پرخاشگری و قشقرق به پا کردن.
درون کودک درون آسیب دیده حفره های وجودی دارد که به دلیل رفتار اشتباه دیگر با او در وجودش نهادینه شده و موجب شده تا با این باور برسد که به اندازه ی کافی خوب، صمیمی و دوست داشتنی نیست.
از این رو ۷ جملات تاکیدی برای کودک درون را به شما میگویم تا هنگام ارتباط کلامی با او به کار گرفته و موجب التیام روحش شوید، توجه داشته باشید که جملات تاکیدی کودک درون تا حد زیادی میتواند به شما کمک کند.
همانطور که گفتیم تمام ترسها و نگرانیهای کودک درون، همراه با شادیها و نقاط مثبت در بزرگسالی هم وجود دارند.
اما برخی از بزرگترها خیال میکنند که دیگر خبری از تجربههای قدیم کودکیشان وجود ندارد. بسیاری از مواقع، این کودک کمسن درون افراد است که زندگیشان را کنترل میکند؛ کودکی زخمخورده که در جلد بزرگسالی ظاهر میشود و سکان را بهدست میگیرد.
برای مثال بچهای ۵ ساله سکان ارادهی فردی ۴۰ ساله را در دستان خود میگیرد. در چنین وضعیتی دیگر آن آدم بزرگ ۴۰ ساله نیست که تصمیم میگیرد. بلکه با کودکی ۵ ساله طرف هستیم که ترسیده، عصبانی، زخمخورده و آسیبدیده است.
چنین کودکی با این ویژگیها به دنیای بزرگسالان فرستاده میشود تا مسئولیتهای بزرگسالانه را تجربه کند.
شما چه فکر میکنید؟ کودکی ۵ ساله میتواند وارد روابط آدمبزرگها بشود؟ حرفه و شغل پیشه کند و مستقل باشد؟
این چیزی است که در زندگی روزانه بسیاری از ما اتفاق میافتد و مدام بیآنکه دلیلش را بدانیم از خود میپرسیم: چرا همیشه احساس ناامنی میکنم؟ عصبی هستم و میترسم؟ چرا احساس گمگشتگی و تنهایی وجودم را در برمیگیرد؟
همهی اینها بهخاطر این است که کودکی کنترل شما را برعهده گرفته که بدون حمایت و مراقبت در دنیای بزرگسالان پرسه میزند.
چنین مشکلی که در بیشتر مراجعان به رواندرمانگران دیده میشود، با اختلال چندشخصیتی متفاوت است. این مشکل، مشکلی رایج و آزاردهنده است که با بهرهمندی از علم روانشناسی و بدلشدن به بزرگسالانی که علاوه بر گذر از مرزهای سنی، شناخت خوبی هم از خود دارند، میتوان آن را حل کرد.
بدون دیدگاه