با وجودی که بسیاری از بزرگترها گمان میکنند باید عشق به یادگیری را در کودکشان به وجود بیاورند، اما واقعیت این است که شما نمیتوانید عشق به یادگیری را در کودکان ایجاد کنید؛ کودکان با کنجکاوی طبیعی و عشق به یادگیری به دنیا میآیند.
کودکان از همان لحظهای که اولین نفس خود را میکشند، در حال یادگیری هستند. سالهای اولیه زمان کنجکاوی و کشف بیوقفه است. آنچه شما میتوانید و لازم است در سالهای اولیه انجام دهید این است که عشق ذاتی و طبیعی به یادگیری را «تقویت» کنید.
بعد از آن و هنگامی که عشق به یادگیری پرورش یافت، مهم است که آن را در طول سالهای بعد حفظ کنید. این کار آنقدرها هم که به نظر میرسد سخت نیست. در این مقاله ابتدا به طور مختصر در مورد چگونگی یادگیری کودکان صحبت میکنیم و سپس ۱۰ مورد از مؤثرترین راهها را برای کمک به دانشآموزان جهت تقویت عشق و علاقه به یادگیری بیان میکنیم.
مارتین ای. و دنیل اچ. فورد در کتاب خود، «انسانها به عنوان سیستمهای زندگی خودساز» بر این واقعیت تأکید میکنند که مغز انسان به گونهای طراحی شده تا بتواند در هر دوره از زندگی، چیزهای مختلفی را که لازم است یاد بگیرد.
به عنوان مثال نوزادان به سرعت یاد میگیرند حالات صورت را تشخیص دهند تا بفهمند والدین چه زمانی خوشحال یا ناراحت هستند. یادگیری برای بقا ضروری است و هر چه پاداش بیشتری از یادگیری موضوعی بدست بیاید، فرد تمایل بیشتری به یادگیری دارد.
هرچه یک فرد در کاری بهتر باشد، از انجام آن کار بیشتر لذت میبرد؛ زیرا اشتیاق او میتواند منجر به حالتی شود که به عنوان «جریان» شناخته میشود. جریان به زمانی گفته میشود که فردی کاملاً در کاری که انجام میدهد غرق میشود و بدون اینکه متوجه شود، ساعتهای زیادی میگذرد.
مطالعات انجام شده توسط مؤسسه آموزش طبیعی و مؤسسه تکامل روی نمونههایی از چگونگی یادگیری طبیعی کودکان در محیطهایی تمرکز دارد که مدارس رسمی لزوماً همیشه در دسترس نیست. مطالعات آنها نشان میدهد که همه کودکان، چه در مناطق دورافتاده و چه در مناطق پرجمعیت، در بحث یادگیری در چند ویژگی مشترک هستند.
به فعالیتهایی مانند پیادهروی فکر کنید. هنگام پیادهروی کسی به به کودک نمیگوید که او ابتدا باید یاد بگیرد چگونه یک پایش را جلوی پای دیگر بگذارد و سپس صبر کند تا قبل از حرکت به جلو، این کار را یاد بگیرد.
کودک راه رفتن اطرافیانش را تماشا میکند و تلاش میکند. او میافتد، تعادل خود را تنظیم میکند و دوباره تلاش میکند. او به تمرین ادامه میدهد تا زمانی که راه رفتن را یاد بگیرد و در نهایت بدود. این فرآیند در ابتدا نیازمند تشویق اطرافیانش و توانایی پذیرش شکست است.
کودکان با داشتن پشتکار، چیزهایی را که برای بهبود در مهارت لازم است، یاد میگیرند. این موضوع تقریباً برای همه چیز صادق است. اگر به کودکان اجازه دهیم فعالیتهای بیخطر را انجام دهند، آنها میتوانند از تمام حواس خود استفاده کنند و به طور غریزی از روش یادگیری خاصی استفاده کنند که بهترین نتیجه را برای آنها به همراه دارد.
دانشآموزان نیز به همین شکل از طریق انجام دادن و کشف کردن و تحقیق فیزیکی میتوانند به یادگیری و دانستن تشویق شوند. نمیتوانیم به او کتاب علمی زمینشناسی مخصوص کودکان هدیه دهیم و انتظار داشته باشیم بلافاصله به آن علاقه پیدا کند. اما میتوانیم او را به کوهنوردی یا پیادهروی در کنار رود ببریم و سنگهای عجیب را پیدا کنیم و با هم مقایسه کنیم و درباره آنها حرف بزنیم و از آنها عکس بگیریم و در نهایت منطقی است اگر زمانی به او کتابی درباره سنگشناسی دهیم، با علاقه مطالعهاش کند.
بچهها بیشتر خواهان ستایش و پذیرش بچههای دیگر هستند. اگر به کودکان اجازه دهیم در گروههای سنی مختلط با هم بازی کنند، بچههای کوچکتر میتوانند مهارتهای مختلفی از کودکان بزرگتر یاد بگیرند. کودکان بزرگتر نیز به نوبه خود مهارتهایی مانند صبر و نحوه آموزش را یاد میگیرند.
به این شکل، هر دو گروه سنی با یادگیری مهارتهایی که برای موفقیت در آن موقعیت ضروری است، سود میبرند. در محیطهای آموزشی رسمی مانند مدرسه میتوانید در موقعیتهایی مانند فعالیتهای خارج از برنامه، اردوها و مواردی از این دست، از گروههای سنی مختلط استفاده کنید.
در محیطهای غیر آموزشی هم دورهها و کلاسهای زیادی وجود دارد که دانشآموزان میتوانند با دیگر کودکان همسال خود درباره موضوعات مختلف مانند علم، هنر، موسیقی، ادبیات و موارد دیگر صحبت کنند و از هم یادبگیرند و روی هم تاثیر بسازند.
توجه به سلامتی و ایمنی جسمی و فیزیکی کودکان امری بدیهی است؛ با این حال ممکن است کودکان در بسیاری از موقعیتها احساس خطر و ناامنی داشته باشند. به عنوان مثال کودکان در چنین شرایط ممکن است احساس ناامنی کنند:
برای اینکه بتوانیم عشق به یادگیری را در دانشآموزان تقویت کنیم، لازم است محیطی فراهم کنیم که کودکان از نظر جسمی و روانی احساس امنیت داشته باشند. تنها در چنین شرایطی است که این امکان به دست میآید تا در مسیر آموزش، عشق و علاقه کودکان به یادگیری را نیز تقویت کرد.
ترکیبی از فعالیتهای عملی و انجام سرگرمیهای مورد علاقه موجب آموزش بهتر دانشآموزان میشود. اگر یک موضوع آموزشی را به شکل سرگرمکننده و جالب آموزش دهید، اثرگذاری بیشتری روی دانشاموزان و فرزندان خود خواهید داشت تا اینکه از کودک بخواهید فهرستی از چیزها را به خاطر بسپارد یا حقایقی را بازگو کند که نمیتواند کاربردشان را ببیند.
استفاده از موسیقی، هنر و نقشآفرینی در موضوعات آمورزشی، تأثیر بسیار بهتری از حفظ کردن ساده درسها دارد.
حالا که متوجه شدیم چه نوع محیطی برای زنده نگه داشتن علاقه دانشآموزان به یادگیری مناسب است، بیایید نگاهی به اقداماتی بیاندازیم که ما بزرگسالان میتوانیم برای تقویت بیشتر عشق و علاقه دانشآموزان به یادگیری انجام دهیم.
مواردی که در این بخش گفته میشود، برای کودکان مختلف نتایج مختلفی خواهد داشت. هر کودک و هر خانوادهای متفاوت است و در نتیجه راهکارهای مختلف در مورد کودکان مختلف، نتایج متفاوتی دارد. به همین دلیل بسیار مهم است که موارد مختلف را امتحان کنید تا زمانی که ترکیب مناسبی را برای دانشآموزان و کودکان خود پیدا کنید.
«چگونه» و «چرا» دو مورد از پرکاربردترین کلمات کودک هستند. اجازه دهید کودکتان، با صرف زمان برای پاسخ دادن به سوالاتش، شما را در مسیر یادگیری بعدی راهنمایی کند. لازم نیست وارد توضیحات طولانی و زیادی شوید که ممکن است تبدیل به سخنرانی شود. چنین کاری میتواند باعث از بین رفتن علاقه آنها به یادگیری شود.
برای رسیدن به نتایج بهتر، به سادهترین شکل ممکن پاسخ دهید و منتظر سوال بعدی باشید. ممکن است کودک شما فوراً اطلاعات بیشتری بخواهد، و سپس میتوانید کمی عمیقتر به موضوع بپردازید یا ممکن است فعلاً راضی باشد و برای روزها یا هفتهها اطلاعات بیشتری را درخواست نکند.
اگر بتوانید به طور منظم کنجکاوی آنها را بدون عمیقتر کردن موضوع ارضا کنید، آنها به شما اعتماد خواهند کرد که وقتی برای کارهای بیشتر آماده شدند، دوباره به سراغ شما بیایند. به علایق و سوالات آنها توجه کنید و گوش دهید؛ به این ترتیب متوجه میشوید که تلاشهای آموزشی خود را کجا متمرکز کنید.
اجازه دهید کودک در یک گودال بپرد تا ببیند چه اتفاقی میافتد. یک چوب، یک سنگ و یک فنجان به او بدهید تا به روشهای دیگر در گودال کاوش کند. برای پاسخ دادن به سوالات آماده باشید، اما اجازه دهید آنها تصمیم بگیرند که چگونه میخواهند کاوش کنند.
میتوانید سؤالاتی بپرسید که ممکن است آنها را به کاوش بیشتر سوق دهد، اما در حال حاضر روی دریافت همه پاسخها تمرکز نکنید. روزهای دیگر و گودالهای دیگر وجود خواهد داشت. سوالات و اکتشافاتی برای به اشتراک گذاشتن وجود خواهد داشت. جالب است اما گاهی شما هم متوجه میشوید که در چنین فرآیندی یکی دو چیز یاد میگیرید؛ چرا که این چیزها را از چشم کودکتان تجربه میکنید.
کودکان دوست دارند چیزهایی را که یاد گرفتهاند با دیگران به اشتراک بگذارند. چیزی که آنها دوست ندارند این است که کسی همیشه به آنها بگوید «من این را میدانستم».
وقتی فرزندتان چیز جدیدی یاد میگیرد، دانشآموز شوید و به او اجازه دهید آنچه را که یاد گرفته است، به روش خود به شما بگوید. علاقه نشان دهید و مثل کسی که تازه با موضوع آشنا شده، سوالاتی بپرسید که بتواند جزییات را برای شما توضیح بدهد.
بسیاری از بزرگسالان دوست ندارند از کلمات «نمیدانم» استفاده کنند. یک کودک نیاز به شنیدن این کلمات دارد اما گفتوگو نباید به همین جا ختم شود. بعد از گفتن نمیدانم میتوانید بگویید: «اما بیا با هم بفهمیم.»
چنین رفتاری به کودک یاد میدهد که به غیر از پرسیدن مستقیم از دیگران، راههای دیگری نیز برای یافتن پاسخ وجود دارد. شما میتوانید به آنها بیاموزید که چگونه تحقیق کنند و از کجا پاسخها را پیدا کنند. به این ترتیب هر دو با هم چیز جدیدی یاد میگیرید.
بیایید دوباره آن گودال آب را مرور کنیم. به جای داشتن یک سخنرانی طولانی در مورد چگونگی ساخت گودال، سعی کنید از فرزند خود بپرسید که فکر میکند چگونه درست شده است. ببینید آیا دو نفری میتوانید بیشتر از یک پاسخ به دست آورید و در نهایت به پاسخ صحیح برسید؟
به عنوان مثال، شاید باران در چاله باریده، یا کسی یک سطل آب برده و آنجا ریخته است. از صحبت کردن در مورد پاسخهایی که میدانید اشتباه هستند یا خندهدار به نظر میرسند، نترسید. اجازه دهید تخیل فرزندتان بال و پر بگیرد و سپس با کودکتان در مورد اجرایی شدن هر ایده صحبت کنید.
این کار میتواند خیلی مشکل باشد. ممکن است کودکتان کفشی را بالا بگیرد و با لبخندی بزرگ بگوید «چفش». اولین غریزه شما اغلب این است که کودک را اصلاح کنید و بگویید «چفش نه، بگو کفش». کفش را تکان میدهید و از آنها میخواهید چندین بار تکرارش کنند. کم کم این لبخند محو میشود.
در اینجا کودکی است که بارها تلفظ «کفش» را شنیده اما ممکن است هنوز یاد نگرفته باشد که کلمه را چگونه بیان کند؛ با این حال فکر میکند که کلمه را صحیح میگوید و به این دانش افتخار میکند.
به جای تصحیح منفی، پاسخ خود را به شکل مثبت تغییر دهید. به این شکل که کلمه اشتباه را نگویید و روی تلفظ درست کلمه تأکید کنید: «بله، آن کفش است (با تأکید بر کلمه کفش)». به این شکل ، زمان زیادی طول نمیکشد تا آنها کلمه را به درستی تلفظ کنند.
تصور کنید دانشآموزتان سعی میکند کاری را انجام دهد و روش او کارساز نیست. به جای اینکه به او بگویید این کار را اشتباه انجام میدهد، چیزی مانند این بگویید: «این راه ممکن است آسانتر باشد.» یا «بیا ببینیم اینجوری جواب میدهد.» به این ترتیب، تلاشهای کودک با موفقیت پاداش میگیرد؛ بدون اینکه کودک احساس شکست کند یا تصور کند باعث ناامیدی شده است.
بچههایی که در کودکی یاد نمیگیرد گاهی شکست پیش میآید، در آینده دچار ناامیدی میشود. چرا که زندگی، چه بخواهیم و چه نخواهیم، پر از شکستهای کوچک و بزرگ است.
چنین موقعیتی ممکن است برای خیلی از انسانها، ویرانگر باشد. خیلی مهم است کودکان یاد بگیرند که هیچ کس کامل نیست و همه نمیتوانند کارها را از همان اولین تلاش به خوبی انجام دهند. آنچه مهم است این است که اجازه ندهید این شکست شما را از ادامه تلاش باز دارد.
بعد از شکست، با او صحبت کنید و بپرسید که فکر میکند چرا کارش درست پیش نرفته است. با هم راههایی را بیابید که میتواند دفعه بعد کاری را متفاوت انجام دهد و ممکن است موجب موفقیت شود. این کار به کودک کمک میکند یاد بگیرد یکی دو بار شکست در کاری به معنای پایان دنیا نیست. این فقط به این معنی است که زمان آن رسیده به دنبال راههای دیگری برای دور زدن موانع باشد.
کودکان و بزرگسالان اغلب زمانی که کارها خیلی آسان یا خیلی سخت میشود، خسته و دلزده میشوند. آموزش پشتکار به شما این امکان را میدهد که به تدریج رشد طبیعی را در یک موضوع به وجود بیاورید. اجازه ندهید که تسلیم شدن بدون مقدار مشخصی تلاش به یک گزینه تبدیل شود.
تسلیم شدن و رها کردن کاری هرگز نباید پاسخ قابل قبولی باشد مگر اینکه فرصتی برای گفتن چنین جملهای وجود داشته باشد: «این کار، این یکی و آن مورد را امتحان کردم».
البته این بدان معنا نیست که اجازه دهید دانشآموز یا فرزندتان آنقدر ناامید شود که دیگر دلش نخواهد چیز جدیدی را امتحان کند؛ فقط به این معنی است که به او فرصت معقولی بدهید تا احساس غلبه موفقیتآمیز به یک کار دشوار را درک کند.
کودکان با دیدن الگو بهتر و بیشتر یاد میگیرند. به دنبال فرصتهای یادگیری خود باشید و اجازه دهید فرزندتان ببیند که شما از موفقیت احساس غرور میکنید و از یادگیری چیزهای جدید احساس موفقیت میکنید.
به عنوان مربی، معلم یا پدر و مادر فرصتی فراهم کنید تا بتواند با دیدن اینکه چقدر شما از یادگیری خوشحال میشوید، احساسات خوب را با یادگیری مرتبط کنند. ممکن است اغلب فکر کنیم فرزندانمان خودشیفته هستند، اما یکی از بهترین چیزها برای کودکان این است کسی را که دوست دارد شاد و خندان ببیند. اجازه دهید یادگیری شما این لبخند را برای آنها ایجاد کند.
مفاهیم را با چیزهایی که کودک به آنها اهمیت میدهد مرتبط کنید. فلش کارتهایی با رنگهای مختلف ممکن است بار اول سرگرمکننده باشند اما به سرعت خستهکننده میشوند. با این حال، جستوجوی ماشینهای آبی در پیادهرو، یا تلاش برای یافتن حرف «بـ» در تابلوهای خیابان، این مفهوم را در قالبی قرار میدهد که به روز کودک شما مرتبط است.
همراه کردن کودک در خرید روزانه میتواند به او کمک کند تا یاد بگیرد که موز زرد است، یک قوطی سوپ به اضافه یک قوطی سوپ همان دو قوطی سوپ است و ۵۰ هزار ریال کمتر از ۱۰ هزار تومان است که به این معنی است پول باقی مانده است. چنین کارهایی در مدارس میتواند به شکل اردوهای کوتاه با هدف خرید از کتابفروشی برگزار شود.
میل به یادگیری از اولین لحظههای کودک وجود دارد. به عنوان والدین و معلمان، بهترین کاری که میتوانیم انجام دهیم این است که این آرزو را در طول سالهای رشدشان زنده نگه داریم. فراهم کردن یک پایه قوی کمک میکند تا هر تجربه بدی کمتر به این عشق آسیب برساند، اما عشق همیشگی به یادگیری مستلزم تشویق و الگوسازی مداوم است.
فرزند شما به گونه ای برنامهریزی شده است که بداند چه زمانی وقت یادگیری یک موضوع خاص فرا رسیده و چگونه آن را به بهترین شکل یاد بگیرد. تلاش کنید که به این موضوع اعتماد کنید. احترام و اعتماد شما به فرزندتان به او این امکان را میدهد که در صورت نیاز به دنبال پاسخهایی باشد که به آن نیاز دارند. یادگیری و رشد با هم یکی از باورنکردنیترین تجربیاتی است که میتوانید در زندگی داشته باشید.
۵ Ways to Inspire a Love for Learning in Students